عامگرایی از پایین؛ خاصگرایی از بالا
عامگرایی از پایین؛ خاصگرایی از بالا
در دهههای پایانی قرن بیستم بود که «جهانیشدن» وارد ادبیات نظری اندیشمندان علوم انسانی شد. جهانیشدن مفهومی گسترده و پیچیده است که مناقشات زیادی درباره چیستی آن وجود دارد. در واقع مکاتب مختلف فکری در عین پذیرش وجود این مفهوم و اهمیت آن، مواجههها و رویکردهای متفاوتی نسبت به مختصات آن داشتهاند. دایره این مناقشات به حدی گسترده است که گروهی از سر طیف، جهانیشدن را فرایندی طبیعی و غیرارادی تعریف میکنند و در سر دیگر طیف، این مفهوم تحت عنوان جهانیسازی؛ یعنی فرایندی غیرطبیعی و ارادی شناخته میشود که از جانب غرب به سوی اقصینقاط جهان ارسال شده و مردم سراسر جهان را به شکلی برنامهریزی شده تحت تأثیر قرار میدهد.
در این میان دو مفهوم دیگر نیز وجود دارند که در ذیل پدیده جهانیشدن تشخص یافته و تعریف میشوند: عامگرایی و خاصگرایی. این دو مفهوم که بیشتر در حوزه فرهنگی معنا یافته و کاربرد دارند، در نظریه رونالد رابرتسون درباره جهانیشدن ارائه شدهاند. «رابرتسون جهانیشدن را پدیده فرهنگی می داند که بستری برای جهانیشدن فرهنگها و عامشدن آنها و همچنین خاص و محلیشدن عناصر فرهنگ جهانی فراهم میکند. مسألهای که از نظر رابرتسون در محور مباحث کنونی علوم اجتماعی قرار داشته و اهمیت فراوانی دارد، مسأله جهانگرایی در مقابل بخشگرایی و یا امر جهانی در برابر محلی است». در واقع رابرتسون این سؤال را مطرح میکند که «آیا پدیدهها و فرایندهای موجود در جریان جهانیشدن بیشتر جهانی میشوند یا منطقهای؟ آیا مسائل محلی در جریان جهانگرایی از بین خواهند رفت؟ آیا فرهنگهای بومی و محلی که نمایانگر هویت مردمان و جوامع مختلف است در مسیر جهانیشدن محو میگردند و یا به گونه استوارتری پابرجا میمانند؟».
بر اساس تعاریف فوق ما از طرفی با مفهوم عام گرایی مواجهیم و از طرف دیگر با مفهومی در مقابل آن؛ یعنی خاص گرایی. در ابتدا باید گفت که دو مفهوم فوق بر اساس این پیشفرض تعریف شدهاند که بر اثر توسعه تکنولوژیهای ارتباطی، پدیدهای به نام فشردگی زمانی و مکانی در حال رخدادن است که باعث میشود تا مردم در سراسر جهان به راحتی با یکدیگر در ارتباط باشند و به مبادله فرهنگی بپردازند.
عامگرایی به طور کلی به معنای شباهتیافتن هرچه بیشتر فرهنگها بر اثر تماس ها و ارتباطات میانفرهنگی است. نکته شایسته توجه در این زمینه آن است که فرایند عامگرایی اساساً حرکت خود را از جانب غرب آغاز کرده و به سمت دیگر فرهنگها انتقال پیدا کرده است. بنابراین گروهی از اندیشمندان و پژوهشگران علوم اجتماعی پیوسته نگرانی خود را در ارتباط با پدیده غربیشدن و در پی آن، نابودی و محوشدن فرهنگهای اصیل محلی و بومی ابراز میکنند.
از سوی دیگر خاصگرایی به معنای تلاش برای حفظ اصالت فرهنگی درون مرزهای محلی و مقاومت علیه نفوذ فرهنگ غربی است. دولتها معمولاً در تلاش بودهاند تا به هر طریقی از ورود فرهنگ بیگانه و التقاط آن با فرهنگ بومی جلوگیری کنند. با این حال این امر تقریباً بر همگان مسلم است که نمیتوان به طور کامل جلوی این مبادله یکطرفه فرهنگی را گرفت.
همانند سایر کشورهای جهان، ایران نیز به خصوص در 100 سال اخیر از فرایند جهانیشدن گریزی نداشته و در مواجهه مداوم با آن به سر میبرده است؛ از شیفتگی شاهان قاجار و پهلوی نسبت به مظاهر تجدد گرفته تا تکنولوژیهایی که یکی پس از دیگری وارد کشور شده و به سرعت در اختیار عموم مردم قرار گرفتند. با وقوع انقلاب اسلامی و پررنگشدن نقش دین در حکمرانی کشور، اسلامگرایان که بیشتر ارکان قدرت را در جمهوری اسلامی در اختیار گرفتند، عموماً نوعی تلقی منفی و همراه با موضع تقابلی نسبت به تجدد و مظاهر آن داشتند. به عبارت دیگر آنها عمدتاً مخالف ورود تکنولوژیهای نوین به داخل کشور بودند؛ چرا که این فناوریها را بستری برای نفوذ فرهنگ غرب و سرآغاز انحطاط فرهنگ اسلامی میدانستند. تمام تلاش اسلامگرایان برای به ثمرنشستن انقلاب، به منظور از میان برداشتن مظاهر غیراسلامی فرهنگی بود که در دوران پهلوی به داخل کشور وارد شده بود. بر همین اساس بود که به عنوان نمونه، بسیاری از سینماها در ابتدای انقلاب به آتش کشیده شد و تا چند سال پس از انقلاب، در مورد سینما ابهام و سردرگمی جدی وجود داشت.
در سالهای پس از انقلاب نیز هرچند که با روی کارآمدن هر دولتی، نوعی سیاست فرهنگی متفاوت به عرصه فرهنگ کشور عرضه میشد و میزان تساهل یا سختگیری در مورد امورات فرهنگی نسبت زیادی با رویکرد دولتها داشت، اما به طور کلی در حوزه فرهنگ، تنها دولتها نبودند که تصمیمگیر نهایی محسوب میشدند. روحانیت و بنیادگرایان به معنای عام، گروهی بودند که همواره، فارغ از سهمداشتن از قدرت اجرایی، برخوردار از توان تصمیمسازی در سطح کلان فرهنگی بوده و هستند. بر همین اساس بود که در طول سالهای پس از انقلاب نیز به طور کلی فرهنگ رسمی کشوردر برهههای گوناگون مخالفت خود را با نفوذ مظاهر تکنولوژی ابراز کرده و بر اساس چنین رهیافتی دست به اقدام زده است. مروری بر ماجراهای پیچیده و بعضاً فکاهی ورود دستگاههایی مثل ویدیو و فناوریهای دیگری مثل ماهواره و سپس اینترنت و چالشهای متعاقب آن در سالهای اخیر به روشنی توضیحات فوق را تصدیق میکند.
در واقع باید گفت که سیاست حاکمیت جمهوری اسلامی در برابر جهانیشدن و فرایند عامگرایی فرهنگی، همواره نوعی مقاومت متعصبانه، تدافعی و واکنشی بوده که عمدتاً نیز نتیجهای جز عقبنشینی برای آن در بر نداشته است. علاوه بر عقبنشینی ناگزیری که در طول این سالها از جانب حاکمیت در برابر مظاهر فرهنگی وارداتی رخ داده است، مشکل اصلی مقاومت آگاهانه گفتمان غیررسمی در برابر این نوع واکنش حاکمیت بوده است. شیوع زیرزمینی و غیررسمی ویدیو، فیلمهای قاچاق و سپس ماهواره در خانههای مردم از مصادیق همین مقاومت مردمی است که عمدتاً با واکنشهای قهری و نافرجام حکومتی مواجه شده است.
نکته مهمی که میتوان به عنوان جمعبندی این بحث نیز در نظر گرفت، رویکرد و راهبرد غلط حاکمیت در انجام یک هدف درست است که تاکنون ضربات جدی بر پیکره فرهنگ کشور وارد کرده است. به عبارت دیگر حاکمیت همواره در تلاش بوده تا در مقابل فرایند جهانیشدن و عامگرایی فرهنگی، بر خاصگرایی تأکید کرده و در برابر ورود مظاهر غربی صرفا عکسالعمل نشان دهد. پذیرش این واقعیت که خواه ناخواه این مظاهر تکنولوژیک دیر یا زود به خانههای مردم راه یافته و امکان جلوگیری از آن وجود ندارد، همچنان در میان سیاستگذاران رسمی کشور اتفاق نیفتاده است. به همین دلیل تنها استراتژی سطح کلان کشور، واکنشهای قهری از جمله فیلترینگ و انواع دیگر انسداد راه فناوریها بوده که هیچ گاه نیز جواب نداده است. این در حالی است که حاکمیت باید در خصوص مسائل فرهنگی و موضوع جهانیشدن، به یک نگاه واقعبینانهتر دست یافته و مقاومت خود را از سطح واکنش به سطح کنش ارتقا دهد.
منبع: امام جمعه زادهف سید جواد و موسوی، سیدسعید (1389). جهانی شدن و روند عام گرایی و خاص گرایی در فرهنگ سیاسی جمهوری اسلامی ایران، فصلنامه مطالعات سیاسی، دوره ، شماره 7